نقد و بررسی تئاتر دروغ اثر فلوریان زلر ، کاری از گروه نمایش صحنه اوز
دوشنبه 14 آبان ماه 1403 و تقریبا 10 ماه پس از آخرین حضور یک نمایش از گروه های نمایشی اوز ، فرصتی دست داد تا به تماشای تئاتر دروغ اثر فلوریان زلر ،کاری از گروه نمایش صحنه اوز و به کارگردانی علیرضا خادمپور و به آذین کرامتی بنشینیم.
متن نمایشنامه را قبلا خوانده بودم و برای تماشا راس ساعت 19/45 به محل سالن آمفی تئاتر کتابخانه عمومی اندیشه اوز رفتیم. ساعت شروع نمایش در پوسترهای اعلامی 20 قید گردیده بود.
خرید بلیط از سایت lartik.ir بهترین کاری بود که از طرف گروه نمایشی انجام شده بود و کاش همان اندک بلیط فروشی درب سالن هم کلا از بین برود تا اجرای یک نمایش ، با خرید اینترنتی که الان در همه جا مرسوم است با کلاس تر شود و این نکته مثبت برای اجراهای بعد در شهرمان به فال نیک گرفته می شود.
در کنار درب سالن با خوش امد دوستان گروه نمایش روبرو گشتیم و منتظر ماندیم تا اجرا آغاز گردد. در کنار ما و راهرو کوچک کتابخانه منتهی به سالن اجرا مخاطبین نمایش مثل ما منتظر بودند و ماجرا از همین جا آغاز می گشت.
عده بسیاری از مخاطبین در آنروز را مخاطبینی تشکیل میدادند که اقتضای سنی آنها به این اجرا نمی خورد و گرچه در برخی جاها قید شده بود که برای سنین 14 سال به پایین توصیه نمی گردد ، لیکن در خصوص این متن و این اجرا وقتی کنکاش می کنیم به سن حداقل 18 و بالاتر میرسیم .
نمی دانم در بازبینی این اثر از یک روانشناس خانواده هم استفاده شده یا نه لیکن هیات محترم بازبین و بخصوص اداره محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی اوز بایستی در این خصوص بیشتر فکر میکردند. این اجرا که به تفصیل به بیان جزییات آن می پردازیم اثری بازدارنده از یک معضل اجتماعی برای جامعه خواهد بود قطعا ، و برخی عکس العمل های این مخاطبین کم سن در طول نمایش خدای نکرده در ذهن انها چیز بر عکسی حک نکرده باشد.
درباره فلوریان زلر نویسنده نمایشنامه دروغ ، در پست قبلی توضیح کامل داده شده است لیکن در خصوص واژه دروغ و کاربرد آن در جوامع امروزی بخصوص جهان سوم کمی بیشتر بدانیم.
هر انسانی از لحاظ فطری صداقت را دوست دارد و از دروغ بیزار است. اما مسبب دروغ در جوامع جیست ؟
عوامل متعددی باعث می شوند افراد به دروغ متوسل گشته تا به اهداف خود برسند و از ارزش ها ، امنیت و نفع خود صیانت کنند.
تصور کنید کودکی هر بار کار اشتباهی انجام داده ، تنبیه شده و مورد سرزنش قرار گرفته است. بعد از مدتی این کودک به این نتیجه می رسد که برای فرار از تنبیه چاره ای جز توسل به فریب والدین خود ندارد و به مرور این قضیه در ذهن کودک شکل می گیرد که راستگویی با تنبیه همراه است.
یکی از علل اصلی دروغ گفتن ریشه در کودکی دارد.
دروغ از نظر روانشناسی گاهی برای صیانت از ارزش ها و باورها است. مثلا فردی که درباره تحصیلات خود دروغ می گوید و یا کارمندی که عملکرد خود را غیر واقع بینانه گزارش می دهد برای صیانت از باور خود به اهمیت تحصیلات بالا و ارزش افزایش عملکرد خود دروغ می گویند.
یکی دیگر از مصادیق دروغ که بسیاری از مادوست داریم و تقریبا مورد بحث در این اجرا نیز هست ، قانع کردن دیگران است تا نظر ما را بپذیرند و با ما همراه شوند یا به نوعی با این عمل اشتباه سعی می کنند خود را تبرئه نمایند.
ختم کلام اینکه نشانه هایی از زبان بدن در روانشناسی دروغ هست که گروه نمایش صحنه اوز این نشانه ها را به بهترین وجه به مرحله اجرا رساند .
از جمله این نشانه ها در زبان بدن میتوان به : تماس چشمی در حداقل ممکن ، جابه جا شدن زیاد در محل استقرار خود ، از این شاخه به آن شاخه پریدن ، اغراق در سخنان خود ، دادن اطلاعات بیش از اندازه برای تایید دروغ خود ، اضطراب و نگرانی در رفتار و .... اشاره نمود.
زلر در متن دروغ خود ، جامعه و افرادی را هدف قرار داده که بر اساس آنچه در جوامع غربی مرسوم است ، صحبت و نقاب هایی از راستی و دروغ در معضل روابط خارج از عرف یا به نوعی خیانت ، با گفتمان و یا به نوعی متقاعد کردن همدیگر که در بند بالا به ان اشاره شد ، سرو کار دارد و از بطن این موضوع درمی یابیم که زیاد ارتباط نویسنده با مفاهیمی همانند دین ، مذهب و اعتقادات آسمانی همراه نبوده و به نوعی با کشمکش و ارتباط دوسویه میان عقل و فهم بازیگران این نمایشنامه کار داشته و در این میان میبینیم الفاظی همانند سخت نگیر ، ملاحظه و ... بکار برده می شود. زلر در این نمایشنامه، ارتباطی میان هیچ نوشته دیگری قبل از خود را هم دخیل ندانسته و آنچه او نوشته نمایشنامه ای هیجان انگیز از نقاب آدمها در زندگی روزمره است و اینجا به اصل خیانت اشاره گردیده است.
اما زمانی که ما بخواهیم چنین نوشته ای را در اینجا اجرایی نماییم ، ناچار علاوه بر ان عقل و فهمی که ذکر نمودیم ، دین ، مذهب و همان اعتقادات آسمانی به اجرای ما راه خواهند یافت زیرا ما دقیقا می خواهیم معضلی را بیان نماییم و آن را به بهترین وجه اجرایی کنیم تا اثری بازدارنده بر جامعه ما ( دقت کنیم بر جامعه ما ) ، داشته باشد و اینجا همان مسئله شرط سنی گواه این شرایط است.
به هر روی ، کمی به ساعت 20 مانده مسئول نور این نمایش به میان مخاطبین آمد و با زبان فارسی که آمیختگی بسیار شیرینی از لهجه زبان اوزی خودمان ، داشت مواردی متذکر گردید . مسئول فروش بلیط و درب سالن پس از خواندن بارکد بلیط ها با برنامه روی تلفن همراه خود ، اجازه ورود به سالن داد.
برای قرار گرفتن در صندلی خود بایستی از صحنه ای می گذشتیم که اجرای این نمایش شروع شده بود.
نور نه کاملا روشن بلکه سایه روشنی در اتاق پذیرایی ایجاد کرده و آلیس ( فاطمه لطافت ) ، در گوشه ای از این اتاق و تکیه بر گوشه ای از مبل ایستاده است. اضطراب و دلشورگی در حالات او نمایان است و کمی بعد موزیک پخش می شود و او مستاصل لیوانی نوشیدنی برای خود می ریزد ، جرعه ای نوشیده و سپس باز همان رفت و آمد همراه با دلشورگی تا اینکه همه تماشاگران بنشینند. این مدت و کلید اول نمایش 9 دقیق طول کشید و عملا 80 در صد مخاطب بواسطه این رفت و امد و نشستن بر روی صندلی همراه با صحبت فراوان و گاهی سهواا رد شدن از کنار بازیگر ، این 9 دقیقه را از دست می داد. شاید بواسطه سن کوچک و البته در تماس نزدیک با تماشاگر این معقول ترین کار بود اما میشد در خصوص این صحنه فکر های دیگری هم کرد.
پس از آن نور صحنه کاملا روشن می شد و پل ( عدنان دانشی ) همسر آلیس ، در حالی که دو بطری نوشیدنی خریده است از آشپزخانه وارد اتاق پذیرایی گشته و با این جمله به الیس که : تو اینجایی ؟ از بودن آلیس متعجب شده و سپس از خرید نوشیدنی برای پذیرایی شام امشب تعریف می کند.
نمی دانم در این صحنه آشپزخانه خانه آنها دربی هم به درب اصلی خانه دارد یا خیر لیکن معمولا پس از خرید از فروشگاه شخص از درب اصلی خانه وارد می شود و اگر چنین باشد او وقتی از درب اصلی خانه وارد آشپزخانه شده آلیس را دیده و این جمله تو اینجایی ؟ معنی ندارد.
به هر روی کشمکش میان این زوج در خصوص پذیرایی شام امشب و دعوت از دوستان صمیمی شان ، لورانس ( پریسا افسری ) و میشل ( مجتبی نجم الدینی ) آغاز می شود و طبق مشاهده عینی آلیس که میشل را در جنب مرکز خرید و در خیابان با زنی غیر از لورانس دیده ، او راضی نیست پذیرایی شام امشب برقرار شود و از پل می خواهد قرار را کنسل کند چون او نمیتواند به لورانس در این خصوص دروغ بگوید. بحث میان آنها دیالوگ وار ادامه داشته و پل موزیکی را از دستگاه پلیر خاموش می کند که قبل از آن توسط آلیس روشن نشده و از اتاق موزیک پخش شده است.
در همین صحنه و قبل از ورود میشل و لورانس ، دیالوگ ها برقرار شده میان پل و آلیس ، هنر نوشتن زلر را نشان میدهد : متقاعد کردن یکدیگر به هر نحوی. در خصوص نمایش و داستان آن تا انتها مخاطبین نمایش دیده و شنیده اند و نیازی به بازگو کردن روایت نمایشنامه در اجرا هم نیست.
آنچه در این نمایش خوب، به چشم می آید متقاعد کردن بازیگران در مواجهه با یکدیگر است. پل از آلیس می خواهد شام را کنسل نکنیم چون انها در راهند و هر آن می رسند ، او از آلیس می خواهد این مسئله را نوعی ملاحظه اخلاقی بداند که ربطی به ما ندارد گرچه میشل بهترین دوستش است ، و یا اینکه اصلا شاید آنچه او دیده است آنها نبوده اند و آلیس هم پافشاری بر عدم دروغ و گفتن حقیقت دارد چون معتقد است حق لورانس است که از این ماجرا با خبر باشد.
این کشمکش ها و راست و دروغ گفتن ها از طرف هر 4 بازیگر ، و بخصوص آلیس و پل در کل نمایش آنقدر تکرار می شود تا مخاطب نمایش در دوراهی دروغ و حقیقت در اجرا دچار شود و برای همین هم هست که زلر بخوبی پایان نمایش را بر اساس نتیجه گیری شخصی نبسته است و با پایانی باز آن را مستقیما به سمت مخاطب هل داده است و این هم از هنر اوست که انگیزش لازم را در مخاطب برای تماشا القا می نماید و گروه صحنه هم بخوبی آن را به تصویر کشیده است.
قانع نمودن خود به هر نحوی در مقابل یکدیگر در این اجرا مشهود است ، از ماجرای رابطه میشل با زنی غیر از لورانس که بعداا عنوان می شود زن همان آلیس بوده و البته به اذعان خودش 3 هفته هست که به این رابطه پایان داده است ، حس و حالت بازی آلیس که زنی معقول ، جدی و حقیقت دوست می نماید تا پرده برداشتن از رابطه اش ، پروژه ای که دغدغه دفاع از آن را در جلسه صبح فردا دارد و بهانه ای شده است برای کنسل کردن پذیرایی شام ، توضیحات دیالوگ وار پل در بر هم نزدن شام ، سپس در پس اصرار زیاد ، درز نمودن حقیقتی از رابطه او و لورانس در پاریس ( همان دادن اطلاعات زیاد خارج از اختیار ) ، و سپس قانع نمودن آلیس که این فقط دروغی بود برای برانگیختن حس حسادت زنانه و یا اصرار میشل در هنگام دلداری به پل در صحنه ای که او می گوید قضیه را زیادی جدی گرفته و (پل نگون بخت نمی داند دلداری دهنده اش همان مردی است که در خیابان با همسرش بوده ) نمی خواهد واکنش زیادی از طرف پل ایجاد شود ، لورانس که مشخصا در همان صحنه ای که با پل تنها می شود کلماتی از سر عاشقی پچ پچ می کند و یا در اصل زمینه طرحی که آلیس از روابط خارج از عرف یک زن و مرد در زندگی می گوید (و آن را به میشل و لورانس تشبیه میکند ،) ضمن اطمینان صد در صد به میشل صریحا با گفتن حقیقت به خانواده روبرویش مخالفت می کند و ان را یک امر شخصی میداند ، همه و همه کافی است تا مخاطب را گیج و منگ بر صندلی میخکوب کند که کدام حرف راست و کدام دروغ است.
نمایش دروغ یک اثر کمدی - درام است چرا که بر اساس دیالوگ بارانی که در نمایشنامه میخوانیم و بالطبع در اجرا می بینیم مایه طنزی هم به این درام داده شده و یک کمدی درامی مهیا گشته که هم برای مخاطب دلنشین باشد و هم خسته کننده نشود.
ترکیب کمدی - درام ، دو ژانر محبوبی هستند که سابقه ی همکاری خوبی با هم دارند. کمدی و درام خیلی راحت در کنار یکدیگر قرار می گیرند زیرا افراط و تفریط را در یکدیگر متعادل می کنند. کمدی می تواند به کاهش جدیت یک درام کمک کند در حالی که درام می تواند داستانی را که یک کمدی سعی در انتقال آن را دارد بهبود بخشد . این تلفیق معمولا برای مردم جذابند ، زیرا مخاطب برایشان وقت صرف می کند و در عین حال یک حس لذت بخش برایش باقی می ماند.
با وجود عنصر طنز در ترکیب کمدی و درام ، این بخش درام است که اغلب بر احساسات شما تاثیر می گذارد. یک کمدی درام موفق باعث می شود که بیننده مسیر خود را در چرخه ی احساسات انسانی به خوبی پیدا کند.
بر همین اساس می رسیم به بازی دوستان در این اجرا.
در بخش درام این اجرا و بازی آلیس که زنی جدی ، احساساتی و خانواده دوست به تعبیر خودش ، است ، حرفی باقی نمی ماند و نقش را فاطمه لطافت بر اساس تجربیات سالها بازی بخوبی اجرا می کند. نقش لورانس با بازی پریسا افسری بدلیل اینکه اولین نقش او در یک اجرای تئاتر است خوب است گرچه مدت زمان سکانس بازی او کم است ولی او را بایستی در تئاتر های دیگر و بازی در نقش های بیشتر ارزیابی نمود و از الان زود است بگوییم چگونه بازیگری خواهد بود گرچه حتما استعداد این نقش و بازی آن را داشته است که کارگردان نمایش او را انتخاب نموده است.
در مبحث نقش پل و طنزی که آمیخته با بازی او قرار دارد تا کشمکش بین کمدی و درام متعادل شود ، با اینکه عدنان دانشی بازیگر قابلی است و در نقش های مختلف چه کمدی و چه جدی او را توانا دید ه ایم لیکن در همان روز ، بار و میزان طنز او در برخی صحنه ها به سمت لودگی می رفت. ( چیزی که از یکی از دوستان شنیدم و تئاتر را دو بار دیده بود بازی او در روز های قبل بسیار بهتر بود ) و البته این چیزی از ارزش های او کم نخواهد کرد اما در بحث طنز و میزان استفاده آن برای لذت تماشاگر و یا خنده او بایستی دقت کنیم این طنز در چه نوع نمایشی بکار گرفته می شود. طنز روایت شده در نمایش کمدی درام نباید کلا درام را تحت تاثیر قرار دهد و این احساسات مخاطب را سرکوب میکند و ما همان روز در برخی صحنه ها متاسفانه شاهد لودگی بودیم و خنده مخاطب از آن عذاب آور بود. طنز و خنده در چنین اثری بایستی در موقعیت ایجاد شود نه در دیالوگ و ادای بازیگر. صحنه دلداری دادن میشل به پل یکی از صحنه هایی است که برای من لذت بخش نبود و البته این کاملا نظر شخصی است و هر کسی می تواند نظری خلاف نظر بنده هم داشته باشد. نقش میشل با بازی مجتبی نجم الدینی هم قابل قبول است گرچه معتقدم مجتبی صرفا بواسطه لهجه شیرینی که دارد بیشتر تداعی کننده نقش های تمام کمدی است و شاید کمبود بازیگر در گروه های نمایشی هم مزید علت باشد که از بازیگران خاص به صورت عام استفاده شود.
همکاری عدنان و مجتبی در قالب یک بده بستان کمدی در نمایش طنز هیچکس جیمی نمیشه که در دیماه 1398 از طرف گروه صحنه اجرا شد ، یک زوج معرکه ساخته بود و همین زوج این بده بستان را با همان سبک طنز و کمی کمتر ، چالشی برای پذیرش مخاطب در این نمایش ایجاد نموده بود.
آنچه واضح است اینکه در این نمایش منشی صحنه کار خود را با دقت و حوصله انجام داده و از تجربه بالایی در این خصوص برخوردار است . در مبحث نور ، با بضاعتی که سالن کتابخانه دارد کار عالی است و عوض نمودن صحنه ها و تفکیک آنها از هم با کمک نور خوب انجام شده است فقط ای کاش فکری به حال پنجره رو به فضای حیاط هم میشد و جوری پرده ها پوشانده میشد که نور مهتاب و یا چراغ های پارک کودک ، خللی در خاموشی محض برای تفکیک صحنه ها بوجود نیاورد و ما بازیگران و عوض کردن دکور را نبینیم. دوم اینکه کفش بازیگر زن ( لورانس ) ، جوری انتخاب میشد تا هنگام تعویض صحنه آنهمه صدا بر روی کف پوش سالن نداشته باشد.
در بحث پخش صدا و موزیک کار عالی و مرتب بود و به غیر از همان نکته کوچک که البته اهمیتی هم شاید نداشته باشد اشکال خاصی دیده نشد.
انتخاب موزیک عالی و هوشمندانه است و از بهترین موزیسین ها قطعاتی انتخاب شده که به اصل ماجرای داستان کاملا چفت است اما آهنگسازانی که موزیک از آنها انتخاب شده است:
*** sidney joseph bechet: نوازنده آمریکایی کلارنیت و ساکسوفون سوپرانو بود. او از پیشگامان جاز و سبک دیکسی لند که سالها در پاریس ساکن بود. او نخستین کسی بود که در نواختن ساکسوفان سوپرانو ، به سبک شخصی دست یافت.
*** stromae : پائول ون هیور معروف به استرومای ، موسیقیدان ، خواننده و رپر بلژیکی است . پدر او اهل رواندا است. بیش تر کارهای او در زمینه های هیپ هاپ و موسیقی الکترونیک است. او با آهنگ پس بیا برقصیم در سال 2010 توانست به عنوان پرفروشترین آهنگ ماه می انتخاب شود.
*** Leonard Cohen : خواننده ، ترانه سرا ، شاعر و رمان نویس کانادایی بود. درونمایه آثارش ، مذهب ، سیاست ، انزوا ، افسردگی و روابط عاشقانه است. او عضوی از تالار مشاهیر موسیقی کانادا بود. در سازهای گیتار و کیبورد مهارت خاصی داشت. کوهن در سال 2011 ، بدلیل مجموعه آثارش که بر سه نسل در جهان تاثیر گذاشته است ، جایزه شاهدخت آستوریاس ، یکی از معتبرترین جوایز ادبی اسپانیا را دریافت کرد.
در بخش ساخت تیزر ، طراحی پوستر و بروشور همه چیز کامل است و نقصی مشاهده نگردید.
طراحی صحنه یک طراحی مینیمال و ساده به سبک اغلب تئاترهای اجرایی گروه صحنه است که خوب از آب درامده اما استفاده تکراری از قفسه های کتابخانه و همچنین پیشخوان پذیرایی کم کم خسته کننده است و برای اجراهای آینده خلاقیت دیگری می طلبد.
استفاده از ابزار و لوازم موجود در دکور به موقع است و غیر از صحنه ای که مثلا شیشه سفید رنگ حاوی نوشیدنی ، در موقع اعصاب خردی آلیس و تقاضای آب از پل به عنوان شیشه آب استفاده می شود و در صحنه آشتی و آوردن یک نوشیدنی که همه چیو بشوره ببره ، به عنوان شیشه نوشیدنی استفاده می گردد کمی ناهمگون است. مگر اینکه شیشه نوشیدنی آب هم قاطی داشته باشد.
مدت زمان نمایش معقول و در حد جذب مخاطب است.
به هر روی با همه این تفاصیل اجرای تئاتر دروغ کاری از گروه نمایش صحنه اوز ، آنقدر هیجان دارد که ذوق مرگتان نکند ولی شما را کاملا راضی و متقاعد نماید که تئاتر خوبی دیده اید. برای همه دست اندر کاران این تئاتر خوب ارزوی بهروزی و موفقیت داریم. یا حق